هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

خورشید زندگی

ما اومدیم

سلام بعد از یک غیبت طولانی- این چند وقت خیلی سرمون شلوغ بود اولا" اینکه توی شرکت مسئولیت جدید گرفتم بعضی وقتا خیلی دیر میرم خونه ولی کلا" مسئولیت جدیدم رو بیشتر دوست دارم با اینکه خیلی کارم بیشتر شده - بعدشم اینکه هلیا جونم هفته پیش توی گلوش تبخال زده بود (اینو دیگه تا حالا نشنیده بودیم) تب شدیدی کرد وقتی بردیم دکتر گفت یا اینکه از چیزی توی خواب ترسیده یا اینکه با کسی که داشته تماس پیدا کرده .... ولی خدارو شکر خوب شد و 3روز مهدکودک نرفت و مهمون مامانی بود. خبر دیگه اینکه مادرجونی هلیا از کربلا پنجشنبه اومد و کلی درگیر اونور بودیم و دقیقا" در همون روز تولد پانیذ جون هم بود و منو هلیا نتونستیم فرودگاه بریم ولی در عوض هلیا و پانیذ کلی...
27 شهريور 1390

تعطیلات عید فطر

از اونجاییکه تعطیلات عید فطر 2 روز اعلام شد تصمیم گرفتیم روز سه شنبه صبح زود به سمت استان سرسبز گیلان سفر کنیم ( برخلاف همیشه که استان مازندران میرفتیم) صبح برای صبحانه رسیدیم سیاهکل واقعا" زیبا و سبز بود بعد از صرف صبحانه عازم دیلمان شدیم دست دوست بابایی درد نکنه که یه سوییت با ویوی خیلی عالی از کوه و جنگل برامون گرفته بود (توی جایی به نام اسپیلی - یه روستای توریستی با آب و هوای فوق العاده خنک و تمیز) اسپیلی جاییه که با صدای خروسها از خواب بیدار میشی شیرتازه تخم مرغ تازه میخوری تفریحت میشه اینکه بشینی و به دشتها خیره بشی و توی سکوت شباش خودتو گم کنی جاییه که بوی کاه گلش تو رو به جایی میبره که ....... اینجا جاییکه اگه از زندگی شهری خس...
12 شهريور 1390
1